.
من هر روز او را میبینم ، هر شب ؛
در خیابان پشت سرم راه می رود ، در خانه روی مبل می نشیند ، در دانشگاه به در کلاس تکیه می دهد ،
زمزمه میکند که مرا میخواهد ، فریاد میزند که چرا با دیگری میخندم ،
شب ها گریه میکنم ، روزها با رنگی پریده و حالی پریشان در جست و جوی جایی میگردم که پیدا نمیشود...
.
دیروز که پیش روان پزشک بودم به من گفت یک نوع افسردگی است ، یک مریضی روحی است ، اما اگر روحیست چرا جای دستش روی شانه ام سنگینی می کند !؟
.
.
#متن : #تهوع۲ #تقلا_ققنوس