#تقلا_ققنوس

id81di@

ستاره بازی را بلد بودم ، اما از شب میترسیدم ،

الاکلنگ را بلد بودم  ، اما از ارتفاع هم ، خب میترسیدم .

من حبس نفس را ، یک عمر بلد بودم اما ، از دریا میترسیدم .

لمس دستانت ، بوسه بر لب هایت و حتی عشق را ، بلد بودم ، 

باور بکن ، من تو را کاملا از بر بودم ، اما ، از تنهایی میترسیدم ،

رفتنت را من از هر نظر لایق بودم ولی ؛

بی معرفت نباش و نگو ؛ من تو را عاشق نبودم ،

من فقط یک آدم ترسو بودم .