من نیز از همان ماهایی بودم که آنها را به سخره گرفتند و مُهرِ آفرینشی خاص را بر پیشانی ، کبود کرده بودم ، ما آنها را ، به دید کوچکی و ترحم نگاه میکردیم . در کلاس آنها را به هر شکل ، کوچک میکردیم و گاهی هم حس میکردیم، همچونان ماهایی نباید بر این بندگان ضعیف و کوچک این حجم از برتری را نشان دهند ، پس به ترحم آنها را شامل لطف و عنایت خودمان میکردیم.
راهمان درست ترین راه ها ،کارمان بی نقص ترین کارها ، حرفا هایی که میزدیم منطقی ترین حرف ها و حتی لباس هایی که تن میکردیم هم به نظر خودمان از سایرین به جا تر بود ، و در یک کلام ، ما ، حق بودیم .
شوخی هایمان هر چند احمقانه و لوس ولی بامزه ترین شوخی ها بود و آنها حتی اگر کوین هارت هم بودند ، حرف هایشان برای ما فقط یک نگاه سرد و بی تفاوت به همراه داشت.
ما برترین ها بودیم ، بی نقص بودیم ، ماها به معنای واقعی کلمه ، کوول بودیم .
دور خودمان دایره ای قرمز و پر رنگ میکشدیم و فارغ از اهمیت دادت به آنها و دیگران ، خدای مکتب خود را میپرستیدیم ، خدایی که برترین ، قویترین ، مهربان ترین ، بخشنده ترین ، و هر ترینِ دیگری که خوب بود ، و عاری از هر ترینی که بد بود .
اکثریت ما ، شکست خوردیم ، با استعداد یا بی هیچ استعدادی ، زمین خوردیم ، منقضی شدیم ، قبول چونان واقعیت برای همچون ماهایی که حق بودیم ، قبول بندگی کردن خدا بود برای بندگانش ، پس پررر رووو ایستادیم و در هر جا که بودیم ، باز مغرورانه گفتیم که حقیم ، اگر در ساندوچی کار کردیم ، سس ساندویچمان خاص ترین بود ، اگر متصدی چک کردن بلیط اتوبوس بودیم ،حق داشتیم یه عده را به حکم خدایی نادیده بگیریم و رایگان رد کنیم ، در رانندگی همه رانندگانی بد هستند و ورود ممنوع می آیند و ولی اشتباه ما ، صلاح است ، قطعا اگر گدا هم باشیم یک گدای فیلسوف هستیم ، ما در هر سِمَتِ دون و احمقانه ای ، نقش خدا بودن رو در خود زنده نگه میداریم ، همه در اشتباه هستند ، همگان گمراه هستند ، و ما ، فقط ماها هستیم که خالصانه و دلسوزانه باید آنها را به هر طریق و توانی شده به راه درست که اتفاقا راه ما هم هست بکشانیم ، ما خدایانی هستیم که ، اطرافیان یا بنده ی ما هستن یا چند راس گوسفند و اسسکل.
عده ای کمی از ما اما ، راه کودکی را ادامه دادند و از خوب روزگارشان هم در مسیر تعالی قرار گرفتند که چونان سرانجامی برای چونان تحفه هایی، یعنی به خدایان پیوستن و خداوندگار شدن ، ماها در همین لحظات است که مـَــــنـــــــــــــ میشویم . من می گویم حق چیست ، من می گویم باطل کدام است ، من میگویم تو باشی و من میگویم تو نباشی. قانون ، عرف ، شرع و هر چهارچوب اجتماعی یا سیاسی ای باید از فیلتر مننن بگذرد ، مننن منن و من .
شماها اما فقط و فقط چند راس گوسفند و اسسکل هستین که باز من باید با تواضعی متکبرانه ، شما را به راه درست ، که از قطعا راه من هم هست، هدایت کنم ، حتی اگر شده به زور و اجبار و اگر هم نشد ، اگر دوستیم با شما قطع ارتباط میکنم ، اگر رئیستان باشم ، اخراجتان میکنم ، و اگر هم رهبرتان باشم که ، اعدامتان میکنم .
( متن در حال کامل شدن )