لباس کهنه در تن ، سیگار بر لب ، جاده ای،
بوی سیگار خط عطرش بود ، آه خط فکرش،
سیگار بود و جاده ای و جاده ای و جاده ای...
از راست کودکی نزدیک شد ، با دسته گل هق هق کرد ،
از چپ پدر آمد ، عید پاک بود ، همگان را دعا میکرد،
از جلو ، مرد در حجم را خیابان ، چشم هایش را راضی کرد،
از پشت اما زن خنده کنان ، چرم بنز مرد را بو میکرد،
آن طرف معشوقه اش دیگری را می بوسید ،
جای حلقه در انگشت دست چپش می پوسید،
سیگار بود و جاده ای و جاده ای و جاده ای...
یک نفر شیهه کنان از کنارش میگذشت ،
دیگری در جا زنان دود سیگاری دید که گذشت ،
دخترک روسری از سر کند ، برادر آتشی بر پا کرد
گوسفندی هم در آن میان علف را مز مزه میکرد
چند نفر جنگیدند ، رودی خونی جاری شد
موشکی خورد زمین ، از گوش چپش خون جاری شد
بتی را شکستند ، مخلوق خدا را بار دیگر خلق کرد ،
جاده پیچید ، همه چی در هم تنید ، همه جا تاریک شد ،
ناگهان سکوتی منفجر شد !
،
،
،
از راست کودکی نزدیک شد ، با دسته گل هق هق کرد ،
از چپ پدر آمد ، عید پاک بود ، همگان را دعا میکرد،
لباس کهنه در تن ، سیگار بر لب ، جاده ای.
بوی سیگار خط عطرش بود ، آه خط فکرش.
سیگار بود و جاده ای و جاده ای و جاده ای...